گلدونه خونه ماگلدونه خونه ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

مــــــــــــادرانـــــــــــــــــــه

خانه تکانی دل

امشب وقت اذان مغرب دلم خواست مکه بودم یا تو مدینه کنار مسجد پیامبر.. دلم پرواز کرد و یکم دلم لرزید.  اشک داشت جاری می شد اما دیگه بهش مجال ندادم... این یعنی چی؟؟ آخر ساله و سال 90 داره با تموم سختی هایی که برامون داشته تموم میشه... امید دارم که سال نو بهار نوی زندگی من باشه..  انسان دریا هست و مشکلات زندگی موجها و کف دریا... پس منم باید مثل دریا وسیع باشم و نذارم این موجها منو از پادربیاره.. این موجها به من یادآوری می کنه که من دریا هستم مرداب نیستم که بی حرکت باشم.. کنارم باش کنارم باش تاآخرش تا ته ته خط..   کودک عزیزم منتظرتم تا توی سال جدید  تو رو درکنارم حس کنم ببویم و خدا رو بیشتر شاکر باشم. ...
19 اسفند 1390

اشکهای من

امشب دلم هواتو خیلی کرده.. چرا می گم هواتو؟؟؟ شما که 2 تا بودید 2 تا غنچه ای که گل نشده پرپر شدید پس بهتره بگم دلم هواتون رو کرده بود! اگه الان بودید یکی 2 ساله و یکی هم 6 ماهه بودید.. خدایا دلم غنج رفت.. دلم هوری ریخت پایین... اشکم جاری شد... یعنی اینقدر کوچیکم که منو نمی بینی... خدایا دستهامو باید تا کجای عرشت بالا بیارم تا منو ...منه حقیر رو ببینی؟؟ کوچولوهای نازنینم.. دلم می خواست صدای قلبهای نازنینتون لالایی شبهای پرتلاطم من بود... ای کاش می تونستم یه ذره به نداشتنتون عادت کنم... همه می گن میشه فراموش کردم.. ولی گوشم از این حرفها پره..
7 اسفند 1390
1